نگرشي در روايات سيدحسني(3)


 

نويسنده: نجم الدين طبسي




 

روايت چهارم
 

مرحوم علامه مجلسي ذيل روايتي كه به عنوان روايت سوم ذكر كرديم، روايتي را نقل مي‌كند بدين ترتيب:
روي الشيخ حسن بن سليمان في كتاب منتخب البصائر هذا الخبر هكذا: حدثني الاخ الرشيد محمد بن ابراهيم بن محسن الطارآبادي انه وجد بخط ابيه الرجل الصالح ابراهيم بن محسن هذا الحديث الاتي ذكره و أراني خطه و كتبته منه و صورته الحسين بن حمدان و ساق الحديث كما مر الي قوله: لكأني انظر اليهم علي البراذين الشهب بأيديهم الحراب يتعاوون شوقاً الي الحرب كما تتعاوي الذئاب. اميرهم رجل من بني تميم يقال له شعيب بن صالح فيقبل الحسين عليه السلام فيهم….
بررسي سند
اين روايت از نظر سند، همانند روايت قبلي ـ به سبب حسين بن حمدان ـ دچار ضعف است.

بررسي متن
 

در اين روايت آمده است كسي كه با امام مهدي عليه السلام روبه رو مي‌شود، امام حسين عليه السلام است، نه سيد حسني كه در اين صورت، روايت از بحث ما خارج است؛ ولي در منتخب بصائر الدرجات كه منبع اين روايت است، به جاي حسين، «الحسني» آمده است كه در اين صورت، مرتبط با بحث مي‌شود.
روايت پنجم
عن فتن السليلي بسنده: حدثنا الحسن بن علي المالكي قال: حدثنا ابو النصر علي بن حميد الرافعي قال حدثنا محمد بن الهيثم البصري قال: حدثنا سليمان بن عثماط النخعي قال: حدثنا سعيد بن طارق عن سلمة بن انس عن الاصبغ بن نباته قال خطب اميرالمؤمنين علي عليه السلام خطبة فذكر المهدي و خروج من يخرج معه و اسمائهم فقال له ابو خالد الحلبي صفه لنا يا اميرالمؤمنين. فقال علي عليه السلام: ألا انه اشبه الناس خلقاً و خلقاً و حسناً برسول الله صلي الله عليه و آله و سلم… و يلحقه الحسني في اثني عشر الفاً فيقول له أنا أحق بهذا الأمر منك. فيقول له هات علامات دالة. فيؤمي الي الطير فيسقط علي كتفه و يغرس القضيب الذي بيده فيخضر و يعشوشب. فيسلم اليه الحسني الجيش و يكون الحسني (خويي، همان، ج 3، ص 104؛ ابن طاووس، 1400: ص145، ب79).[7]

بررسي سند
 

1. اين روايت را از ميان عالمان شيعه و سني فقط سيد بن طاووس نقل كرده است و وي نيز از كتاب سليلي نقل مي‌كند. سيد بن طاووس در مقدمه كتابش، تاريخ نسخة اصل (كتاب سليلي) را سال 307 ق معرفي مي‌كند و اين، در حالي است كه سيد بن طاووس در قرن هفتم مي‌زيسته است. سيد در ادامه مي‌گويد: ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏«اين نسخه به خط سليلي در مدرسة معروف به تركي در جانب غربي واسط است‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏».[8]
چه كسي گفته اين نسخه اصل است و چه كسي گفته اين دست خط سليلي است؟ چه كسي آن را نقل كرده است؟ مي‌فرمايد كسي كه گفته، خود شاهد آن بوده است و اين، يعني اين كه روايت مرسل است.
از سوي ديگر سيد بن طاووس مي‌فرمايد: من صحت مطالب كتاب را تأييد نمي‌كنم (ابن طاووس، 1416: ص104).[9]
2. پس از تتبعي كه انجام داديم، هيچ مطلبي دربارة ابو صالح سليلي پيدا نكرديم.
3ـ. در بخشي از سند روايت آمده است «حدثنا …» و در بخشي ديگر گفته است «عن …» يعني روايت معنعن است كه در آن، احتمال تدليس و انقطاع زياد است.
4. سلمه بن انس، ازاشخاص مجهول است.
بررسي متن
متن اين روايت نيز همانند روايت قبل است كه ما را از بررسي مجدد بي‌نياز مي‌كند.

روايت ششم
 

اخبرنا ابو محمد المحمدي عن محمد بن علي بن الفضل عن ابيه عن محمد بن ابراهيم بن مالك عن ابراهيم بن بنان الخثعمي عن احمد بن يحيي بن المعتمر[10]عن عمرو بن ثابت عن ابيه عن ابي جعفر عليه السلام ـ في حديث طويل ـ قال: يدخل المهدي الكوفة و بها ثلاث رايات قد اضطربت بينها فتصفو له. فيدخل حتي يأتي المنبر و يخطب و لا يدري الناس ما يقول من البكاء و هو قول رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: كأني بالحسني و الحسيني و قد قاداها فيسلمها الي الحسيني فيبايعونه… (طوسي، 1411: ص468).[11]
حضرت مهدي وارد كوفه مي‌شود، در حالي كه سه پرچم ـ كنايه از سه گروه و جريان ـ در آن جا است كه با هم اختلاف دارند. آن‌ها اختلافات را كنار مي‌گذارند و تابع امام مي‌شوند. امام، منبر مي‌رود و خطبه مي‌خواند و مردم از شدت گريه متوجه حرف‌هاي ايشان نمي‌شوند و اين كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه: ‏‏‏‏‏«‌گويا مي‌بينم حسني و حسيني نهضت را رهبري مي‌كنند.‏‏‏‏» آنگاه (حسني) پرچم را به حسيني تسليم مي‌كند و با او بيعت مي‌كند.

بررسي سند
 

دو نفر در سند اين روايت دچار مشكل هستند:
1. ابراهيم بن بنان خثعمي: وي مهمل است؛ يعني در كتب رجالي اسمي از او به ميان نيامده است.
2. عمرو بن ثابت: اگر وي همان ابوالمقدام باشد مشكلي ندارد، اما اگر غير از او باشد، مجهول است.

بررسي متن
 

اين روايت با چند روايتي كه پيش‌تر ذكر كرديم، همخواني ندارد؛ مخصوصاً با روايتي كه از كتاب كافي نقل شد. در آن روايات، صحبت از حسني و حسيني نبود؛ اما اين جا دو نفر هستند و محوريت هم با حسيني است؛ مگر اين كه بگوييم منظور از حسيني همان امام مهدي عليه السلام است. آن روايات، محل وقوع حادثه را مسير عراق يا خود مكه بيان مي‌كرد و اين روايت، خود عراق را بيان مي‌كند.

روايت هفتم
 

و في خطبة الملاحم لأميرالمؤمنين عليه السلام التي خطب بها بعد وقعة الجمل بالبصرة قال: يخرج الحسني صاحب طبرستان مع جم كثير من خيله و رجله حتي يأتي نيسابور فيفتحها و يقسم ابوابها ثم يأتي اصبهان ثم الي قم فيقع بينه و بين اهل قم وقعة عظيمة يقتل فيها خلق كثير فينهزم اهل قم فينهب الحسني اموالهم و يسبي ذراريهم و نسائهم و يخرب دورهم فيفزع اهل قم الي جبل يقال لها وراردهار فيقيم الحسني ببلدهم اربعين يوماً و يقتل منهم عشرين رجلاً و يصلب منهم رجلين ثم يرحل عنهم (مجلسي، همان: ج 57، ص 215).
حسني، صاحب( = حاكم )طبرستان با نيروهاي زيادي از سواره نظام و پياده نظام خروج مي‌كند، تا اين كه به نيشابور مي‌رسد و شهر را فتح كرده و آن را تقسيم مي‌كند. سپس به اصفهان مي‌آيد و بعد از آن به قم وارد مي‌شود و بين او و اهل قم درگيري بزرگي صورت مي‌گيرد كه عده زيادي كشته مي‌شوند و قمي‌ها شكست مي‌خورند. حسني اموال آن‌ها را غارت مي‌كند و بچه‌ها و زنانشان را اسير مي‌كند و خانه هايشان را خراب مي‌كند. اهل قم فرار مي‌كنند و به كوهي به نام وراردهار )اردهال( پناه مي‌برند. حسني چهل روز شهر را اشغال مي‌كند. بيست نفر را مي‌كشد و دو نفر را به دار مي‌آويزد و از آن جا مي‌رود.

بررسي سند
 

مرحوم مجلسي ظاهراً‌ اين روايت را از ترجمه تاريخ قم نقل مي‌كند.[12] مؤلف تاريخ قم مردي جليل القدر و معاصر شيخ صدوق بوده است. اين كتاب به دست ما نرسيده و فقط ترجمه آن ـ كه چهار صد سال بعد نوشته شده ـ در اختيار ما است.
مرحوم مجلسي اصلاً به سند و اين كه روايت را از كجا نقل كرده است، اشاره‌اي نمي‌كند.

بررسي متن
 

آيا اين روايت، جزء روايات حسني است يا از روايات معارض به شمار مي‌آيد؟ ظاهراً بايد از روايات معارض محسوب شود. از نظر دلالت، احتمال مي‌رود مربوط به داعي الحق و قضاياي زيدي‌ها باشد.

روايت هشتم
 

و باسناده )اقول: وروي في كتاب سرور اهل الايمان عن السيد علي بن عبدالحميد باسناده( عن عثمان بن عيسي عن بكر بن محمد الازدي عن سدير قال: قال لي ابو عبدالله عليه السلام: يا سدير الزم بيتك و كن حلساً من احلاسه و اسكن ما سكن الليل و النهار. فاذا بلغ أنَّ السفياني قدخرج فأرحل الينا ولو علي رجلك، قلت جعلت فداك هل قبل ذلك شي؟ قال نعم و اشار بيده بثلاث اصابعه الي الشام و قال: ثلاث رايات: راية حسينية و راية اموية و راية قيسية فبيناهم )علي ذلك( اذ قد خرج السفياني فيحصدهم حصد الزرع ما رأيت مثل قط (مجلسي، همان: ج 52، ص 270).[13]

پي نوشت ها :
 

[7]. روايت ديگري تقريباً با اين مضمون وجود دارد ـ كه البته كامل نيست ـ و آن را طبري در دلائل الامامة از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. متن آن روايت با روايت فوق، تفاوت‌هاي زيادي دارد. (رك: معجم احديث الامام المهدي، ج 4، ص 152، ح 650).
[8]. التصنيف الثاني كتاب الفتن لابي صالح السليلي ابن احمد ابن عيسي شيخ الاحسائي تاريخ نسخه الاصل سنة سبع و ثلاثمأة بخط مصنفها في المدرسة المعروفة بالتركي في الجانب الغربي من واسط من نسخة هي الأصل علي ماحكاه من ذكره أنه شاهدها (ر.ك: الذريعة، ج4، ص189).
[9]. «انا بري من خطره لأنني أحكي ما أجده بلفظه و معناه».
[10]. در بعضي نسخ آمده است: «المعتمد».
[11]. بعد از شيخ طوسي، مرحوم عاملي نباطي بياضي در الصراط المستقيم آن را به اختصار آورده، و نيز مرحوم نيلي در منتخب الانوار المضيئه، حر عاملي در اثبات الهداة، مجلسي در بحار، كاظمي در بشارة الاسلام، اربلي در كشف الغمه، و ابن‌فتال در روضة الواعظين آن را نقل كرده‌اند.
[12]. راجع به تاريخ قم رجوع كنيد به كتاب تا ظهور، ج2، ص305 (تأليف نگارنده).
[13]. اين روايت در ص 303 نيز آمده است؛ اما قسمت مربوط به حسني در آن نيست و كافي و وسائل الشيعه نيز همين روايت را نقل كرده‌اند.
 

منبع:www.entizar.ir